۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه
سالگرد شهادت کيانوش آسا
دانشجويان سبز دانشگاه علم و صنعت قصد دارند تا روز سه شنبه 11 خرداد مراسمي گسترده براي اوّلين سالگرد شهادت مهندس کيانوش آسا (دانشجوي دانشگاه علم و صنعت و از شهداي جنبش سبز ايران) برگزار کنند
به گزارش دانشجونيوز، اين مراسم، روز سه شنبه 11 خرداد ماه ساعت 12 ظهر از روبروي دانشکده ي مهندسي شيمي (دانشکده ي محلّ تحصيل شهيد آسا) شروع خواهد شد و دانشجويان سبز با سر دادن شعار و راهپيمايي، مراسم را در پارک شهيد آسا خاتمه خواهند داد. (پارک شهيد آسا نام مکاني است بين سلف پسران و سلف اساتيد دانشگاه علم و صنعت، که پارسال در مراسم عزاداري دانشجويان سبز براي کيانوش آسا به نام ايشان نام گذاري شد
لازم به يادآوري است کيانوش آسا متولد 29 اسفند سال 1362 دانشجوي فعّال و برجسته کارشناسي مهندسي شيمي گرايش گاز و پتروشيمي دانشگاه رازي کرمانشاه (ورودي 83-82) و نخبه علمي در دوره کارشناسي ارشد مهندسي شيمي گرايش طراحي و شبيه سازي فرايند هاي نفت و پتروشيمي در دانشگاه علم و صنعت ايران (ورودي 87-86) - ترم آخر - بود
کيانوش آسا در روز 23 خرداد براي انجام امور مربوط به پايان نامه دوره کارشناسي ارشد خود از کرمانشاه (زادگاهش) به دانشگاه علم و صنعت ايران برمي گردد و در روز 25 خرداد يعني 3 روز بعد از انتخابات در تجمع ميليوني انقلاب تا آزادي در اعتراض به کودتاي انتخاباتي حضور پيدا مي کند. در پي 9 روز جستجوي مداوم گروهي و شبانه روزي ناباورانه روز سوم تير جسد او توسّط خانواده اش در پزشکي قانوني تهران با دهاني پر از خون ناشي از اصابت گلوله ها شناسايي مي شود
پيکر پاک وي در روز هفتم تير ماه در در قطعه 58 پلاک 12 باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد که عکس ضميمه شده نيز از مزار پاک وي است که هفته ي گذشته توسّط يکي از دانشجويان سبز دانشگاه علم و صنعت گرفته شده و براي ما ارسال شده است
نامه جمعى از زندانيان سياسى زن در بزرگداشت شيرين علم هولى
متن نامهاين زندانيان از اين قرار است:
بسم الحق
در رفتن جان از بدن گويند هر نايى سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مىرود
آن گونه خندان و تيزپا که شيرين رفت، گويى به فتح يکى ديگر از قلههاى صعب العبور کردستان مىرود، که بازگشتى از آن نيست. تپههاى اوين در سحرگاه ۱۹ ارديبهشت بار ديگر شاهد طلوع خورشيد در برابر خود و از آستانهى چوبههاى دار بود. تا اين شاهد خاموش راز سر به مهر آخرين لحظات شيرين و هم قطارانش را مانند اعقابشان به سينهها بسپارد تا اينگونه حيات دوباره خود را به درازاى تاريخ آغاز کنند. آرى، اين بار هم در اوج ناباورى، قرعهى اعدام به نام هم وطنان کردمان افتاد، تا بىعدالتى، عادلانه در سرزمينمان تقسيم شده باشدو پنج ستاره از آسمان ظلمتزده ى اين خاک پر کشيدند.
شيرين در حالى اعدام شد که پروسه ى بازجويىها و دادگاهش در پى دو سال اخيرى که دربند بود به شهادت خودش غيرقانونى و آميخته با شکنجههاى روحى و جسمى هراس آورى بود و وضعيتش تا آخرين لحظات براى خود، اطرافيان و حتى وکيلش در ابهام باقى ماند. تا مدعيان عدالت به همه ابهامها به يک باره و به شيوه خود پايان دهند. ماهيت زمامداران در ساليان دراز بذر خشم و خشونت را در نواحى کردنشين سرزمينمان افشانده و بارور کرده است. و دريغ از ارادهاى در حاکمان براى شنيدن مطالبات مردم معترض کرد، حل و فصل منطقيو ايجاد فضاى تفاهم و هبستگى ملى.
تصميمگيران بىخرد و نالايقى که با زبان اعدام و شکنجه ى نورستگان کرد با مردم شان حرف مىزنند. آيا نمىبايست منتظر انفجار انبار باروتى باشند که از انباشت کينه و بغض هاى فروخرده و دلهاى داغدار به وجود آمده. انفجارى که فى نفسه منطقى نيست و نخواهد بود و شکنجههاى اين چنين دردناک و اعدامهايى در اوج غريبى و بىخبرى تسلسل باطل خون و خشونت را در منطقه تداوم خواهد بخشيد. تسلسل نفرين شدهاى که گسستن از آن صرفا به اراده ى حاکمان بسته است.
و دريغا که گويى در اين سرزمين همه ى اهرمها و قوانين کارکرد اصلى خود را از دست داده و به نقيض خود بدل شدهاند و حبس و اعدام نه وسيلهاى براى اجراى قانون که ابزارى براى ايجاد رعب و وحشت و زهر چشم گرفتن از منتقدان و معترضان در فضاى خاص سياسى کشور بدل شده است. و تمام آن چه در اين شرايط از ما برمىآيد ضمن محکوم کردن اين اعدامها، هم دردى و همدلى با خانوادههاى اين عزيزان و دوستانمان در پس اين ديوارهاست.
به اميد آزادى
جمعى از زندانيان سياسى زن زندان اوين
ارديبهشت ۸۹
مقاومت در برابر طرحهاى سركوبگرانه زنان
مدير کل نهاد سركوب موسوم به حراست دانشگاه تهران، مقابله با ”بدحجابى!“ را امرى صرفا فرهنگى دانسته، مىگويد: «جلوگيرى از ورود افراد بدحجاب به دانشگاه تهران آغاز شده و بستر فرهنگى اين کار نيز در حال فراهم شدن است».
سرکرده حراست دانشگاه تهران تاکيد کرد که برخورد با پوشش ”غيراسلامى“ تنها به دختران دانشجو محدود نمىشود، بلکه «از ورود دانشجويان پسرى که پوشش مناسب ندارند نيز به دانشگاه جلوگيرى بهعمل مىآيد».
سرکرده حراست دانشگاه تهران گفت: پوشيدن مانتو و مقنعه براى همه دختران دانشجو اجبارى است، و دانشجويان غيرايرانى نيز ملزم به رعايت آن هستند. پاسدار خسروى در اين باره مىگويد: «آنها داراى چارچوبهاى متفاوت از نظر حجاب و پوشش هستند لذا بايد آييننامههاى مربوط به پوشش به آنها نيز تفهيم شود».
در چند ماه گذشته و به ويژه پس از قيام سراسرى، برخى از کارگزاران رژيم و ائمه جمعه و نمايندگان خامنهاى و آخوندهاى حکومتى از وضعيت پوشش زنان و دختران به شدت حمله کردند.
دانشگاههاى تکجنسيتى
از نخستين سال رياست پاسدار احمدىنژاد، دولت پاسداران ”طرح عفاف و حجاب“ را تصويب کرد، و وزارت کشور ستادى براى اين کار تشکيل داد. به ويژه به وزارت علوم توصيه شد که بايد در جهت رعايت کامل «پوشش اسلامى» در محيطهاى آموزشى تلاش کند.
در همين راستا و همزمان با اجبارى شدن مقنعه براى دانشجويان دختر، وزارت علوم خبر داده که براى تأسيس سه دانشگاه تکجنسيتى در تهران مجوز صادر شده است. پيش از اين وزارت علوم گفته بود که براى تفکيک جنسيتى در دانشگاههاى کشور برنامهاى ندارد. با وجود اين، کامران دانشجو، وزير علوم اظهار داشت که دولت مؤسسات ”غيرانتفاعى“ را ترغيب مىکند که ”دانشگاههاى دخترانه يا پسرانه“ راهاندازى کنند.
در حال حاضر دو دانشگاه دولتى، يعنى دانشگاه دخترانه الزهرا و دانشگاه پسرانه الصادق، تک جنسيتى هستند؛ هرچند دانشگاه اخير، در برخى رشتهها دانشجوى دختر نيز مىپذيرد. وزير علوم آخوندها مدعى است: ”افزايش دانشگاههاى تک جنستى در شهرهاى کشور حق انتخاب بيشترى را براى ادامه تحصيل فرزندان به خانوادهها مىدهد“ .
يك كارگزار رژيم آخوندى به نام غلامعلى نادرى، مدير کل دفتر آموزشهاى آزاد وزارت علوم، تحقيقات و فناورى، خبر داده است که براى تأسيس سه ”مؤسسه آموزش عالى غيرانتفاعى دخترانه“ مجوز اصولى صادر شده و «اين دانشگاهها در صورت دريافت مجوز قطعى از مهرماه دانشجو مىپذيرند».
هدف؛ حذف زنان از صحنه سياسى است
دولت پاسداران براى اعمال سركوب در محيطهاى آموزشى به بنياد حراست روى آورده، که يک نهاد امنيتى است، و اين امر مىتواند حساسيت دانشجويان را افزايش دهد. به عقيده منتقدان، در آستانه سالگرد قيام, دولت قصد دارد با ايجاد فشارهاى روانى و اعمال کنترل بيشتر، دانشجويان را از فعاليتها و اکسيونهاى اعتراضى باز دارد. اما سرکرده حراست دانشگاه تهران در گفتگو با خبرگزارى حکومتى مهر جوانب سياسى اين موضوع را به کلى انکار كرده و گفت: «در خردادماه قرار داريم. اين ماه پيش از اين آبستن حوادثى بوده که نمىخواهيم بحث فرهنگى دانشگاه تهران درباره حجاب به بحثهاى گذشته که پيرو انتخابات رياست جمهورى دهم ايجاد شد، پيوند بخورد».
محافل سياسى و رسانههاى جمعى وابسته به رژيم، در جريان اعتراضات عمومى پس از قيام سراسرى به ويژه به حضور گسترده ”زنان “ در صفوف تظاهرکنندگان اعتراض کردند. به نظر گروههاى مدافع حقوق زنان، دولت به دنبال تمهيداتى است تا زنان معترض خيابان را ترک کنند و از خواستههاى خود چشم بپوشند.
اوباش سركوبگر آخوندها در كرج، به سركوب زنان دست مىزنند
اين گشتها که روز اول خرداد بهطور محسوس در خيابانهاى گوهر دشت، درختى و جهانشهر حضور داشتند اقدام به تذکر به دختران و زنان و دستگيرى تعدادى از آنان که حاضر به پذيرفتن خواستههاى آنان نشدند کردند.
زندانى سياسى، حسن ميرزايى، جهت شكايت از عاملان شكنجه، استمداد طلبيد
زندانى سياسى، حسن ميرزايى، جهت شكايت از عاملان شكنجه، استمداد طلبيد
از روز هفتم بازداشت در اداره اطلاعات اروميه روزانه دو بار صبح و عصر توسط صندلى برقى شکنجه شدم و بعد از ۱۴ روز به بند ۲۰۹ اوين منتقل شدم و در آنجا نيز با تزريق ۳ بار امپول به بدنم دچار کندى عضلات و کندى عجيب در پاسخگويى به سوالات و عدم توانايى در راه رفتن شدم و طى اين مرحله حدود ۷ الى ۸ روز به جز آب نمىتوانستم غذا بخورم.
سپس از بند ۲۰۹ زندان اوين به زندان خوى منتقل شدم که در ايام سپرى شده در اين زندان بهدليل آسيب ديدگى از ناحيه سينه دچار تنگى نفس و سرفههاى شديد به همراه خلط شدهام و زانوى چپم نيز بهدليل تحمل شکنجههاى شديد جسمى همچنان اذيتم مىکند.
در مدت يک سال که در زندانهاى شهرستان خوى و اروميه هستم يعنى تحمل حبس مينمايم با توجه به پيگيريهايم و مراجعات متعدد به بهدارى زندان و طبق نظر پزشک زندان خوى و زندان اروميه در معاينات اوليه اعلام شد که شش هايم نيازى فورى به عکس راديو لوژى دارد و همچنين در معاينات مقدماتى در بهدارى زندان اوين نيز پزشک زندان گفت بر اثر آن شکنجهها رشتههاى عصبى قسمت زانوى پاى چپ آسيب شديد ديده و اين موضوع باعث لاغر شدن پاى چپم شده است پس از معايانات پزشکى بارها در خواست معالجه با هزينه شخص ام در بيمارستانى در خارج از زندان شدم و يا خواهان ملاقات با يک پزشک متخصص شدهام که تا کنون نتيجهاى در بر نداشته است و حال عمومىام روز به روز به وخامت مىگرايد.
همچنين از کليه هم وطنان در خارج از کشور که در فعاليتهاى بشر دوستانه پيشقدم هستند درخواست دارم که به نيابت از بنده شکايتى را از رژيم منحوس حاکم بر ايران در دادگاه بينالمللى لاحه طرح کنند تا بعد از آزادى از زندان مخوف رژيم جهل و ظلم از طريق محافل حقوقى پيگير اين وحشىگريها شوم در نهايت از تلاش تمامىدوستان و مدافعان حقوقبشر تشکر مينمايم.
حسن ميرزايى فرزند على
زندان مرکزى اروميه
۱ خرداد ماه
۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه
فيلم 13 شهريور 86 سالگرد پدرم درگورستان خاوران محل شهداي راه آزادي
خامنه اي ننگ به نيرنگ تو خون عزيزان ما ميچكد از چنگ تو
اين كلامِ حك شده، با تيغ كين سِتُردني نيست
آسمان را بنگر از فوج پرستو و كبوتر غرق پَر شد
راهيان قاف اين سيمرغِ حق، شمردني نيست
عشق تيز اين ستيزا نسل آزاديستان است
آهن اين عزم در باران خون پژمردني نيست
چوبه هاي دارهاي خويشتن را مي جَوي هي
موريانه! اين ستونتاريخِ سنگي، خوردني نيست
دست اگراز پا خطا كردي بدان، كز خشم دريا
كشتي بشكسته ات از موج ها در بُردني نيست
نامه به عفو بين الملل اعتراض به اعدامها
سلام به همه دوستان
يك متن كوتاه به فارسي مي تونيد اعتراض خودتون روبه اعدام ها بنويسيد وبعد درساب جكت مي تونيد هرچيزي بنويسيد مثلا من نوشتم :
sos from iran shiva kamyan
هركس مي تونه اسم خودش رو بنويسه اين پيشنهاد من هست براي مثال من اسم خودم رو نوشتم يا هرچيزي ديگري
ايميل عفو بين الملل
++++++++++++++
Iran_team@amnesty.org
swatling@amnesty.org
Francois.Patuel@amnesty.org
+++++++++++++++
متن نامه آقاي علي صارمي اززندان به انگليسي وفارسي
********************************
“In the name of God
Amongst people there are those who have lost their lives to meet the promises they made to God and their people and there are some others who are awaiting it (Qoran) and I am amongst those waiting.
Every right that is violated will lead to a resistance and the inferior oppressors have no other way than to suppress.
Dear compatriots,
In an interview with a magazine called ‘Panjereh’, which was published in Kayhan on May 16, 2010 Dolatabadi, Tehran’s prosecutor said that I was charged with having connection with PMOI and he said that I was arrested on September 2009 after the election events.
I was arrested on Sep.4 of 2007 two years before the election because I was present at Khavaran Cemetery to honor those who were executed in the massacre of political prisoners in 1988 and before that because I had visited my son in Ashraf City on 2005 I was in prison for a year.
Is going to cemetery, being a supporter of an organization or a father’s visit of his son ‘Moharebe’ in your opinion and it deserves execution?
The words of Tehran’s prosecutor are so groundless than it needs no explanation. The charge is so groundless that they didn’t even notify my lawyer. They sent the decree without me or my lawyer signing it to the kangaroo revision court and approved it.
Never the less I cry loud that they cannot frighten me or my compatriots by my hanging or my execution; I have frightened them so much that they have no other way than executing me.
The only reason for them to issue such decrees is that they are so frightened of their unstable condition. The decrees are not based on justice.
As a father whose children such as Farzad, Ali, Farhad, Shirin and Mehdi have been just hanged and thousands other of his children have been hanged before what can one anticipate from me except that I should cry loud as an Iranian who believes in God and Freedom that:
If you burn my body
And you sew it with bullets
Where and when can you take the love of my homeland out of my heart?
If I wasn’t able to meet my duty in regard with my God, nation and homeland during the 23 years that I have been in prison maybe my execution will be effective in awakening my people.
Addressing my people and my homeland I cry loud again:
In your path what is worth our lives
Long live the land of Iran
Farewell
Political prisoner Ali Saremi”
++++++++++++++++++++++++++++++
نامه على صارمى (زندانى سياسى كه 23سال از عمرش در زندان گذشته) در پاسخ به اتهامات دادستان
علي صارمي زنداني سياسي محكوم به اعدام
على صارمى زندانى سياسى محكوم به اعدام كه 23سال از عمر خود را در زندان گذرانده است، طى نامهيى كه از زندان فرستاده به اتهامات دادستان دژخيم رژيم، عباس جعفرى دولت آبادى، پاسخ گفت و تأكيد كرد كه صدور حكم اعدام او توسط رژيم به دليل ترس و وضعيت متزلزل رژيم آخوندى است.
به نام خدا
از ميان مردمان صادق گروهى در راستاى وفاى به عهد و پيمانشان با خدا و مردمشان به شهادت رسيدند و گروهى ديگر در انتظارند.
قرآن مجيد، و من از منتظرانم
هر حقى كه پايمال گردد مقاومتى را ايجاد مىكند كه ظالمان مجبورند به دنائت روى بياورند و سركوب را پيشه كنند.
هموطنان عزيز؛
دادستان تهران، دولت آبادى، در مصاحبهيى با مجله موسوم به پنجره كه در كيهان مورخ 26ارديبهشت 89درج شده است، اتهام مرا ارتباط با سازمان مجاهدين خلق و تاريخ دستگيرى مرا شهريور 88اعلام كرده است يعنى بعد از قضاياى انتخابات. در حالى كه تاريخ دستگيرى اينجانب على صارمى 13شهريور 86يعنى دوسال قبل از انتخابات و رفتن من به شهر اشرف جهت ديدار با پسرم در سال 84بوده و بهخاطر آن ديدار، به يكسال حبس محكوم شدهام.
دستگيرى من در سال 86 بهخاطر حضورم در گورستان خاوران بر سر مزار اعدام شدگان سال 67 بود. ولى آيا واقعا حضور بر سر مزار و يا هوادارى يک سازمان و يا ديدار پدرى با فرزندش از نظر شما محاربه و حکمش اعدام است؟
به همين دليل اظهارات دادستان تهران بىاساستر از آن است که نيازى به توضيح داشته باشد و به قدرى اين اتهام بىاساس است که حاضر نيستند حتى حکم را به وکيلم ابلاغ کنند. حکم را بدون امضاى من و وکيلم به تجديد نظر صورى و فرمايشى برده و تاييد کردهاند.
با اين حال فرياد مىزنم که آنها حتى با اعدام و حلق آويز کردنم نمىتوانند مرا و هموطنان آزادهام را بترسانند چرا كه آن قدر آنها را ترساندهام که مجبورند اعدامم کنند. چون تنها دليل صدور چنين حکمهايى ترس آنها از وضعيت متزلزلشان است، نه انصاف و عدالت.
حال بهعنوان پدرى که فرزندانش امثال فرزاد، على، فرهاد، شيرين و مهدى را تازه بهدار آويختهاند و هزاران فرزند ديگر را پيشتر از اين، از من چه انتظارى مىرود جز آنچه بهعنوان يک ايرانى موحد و آزاده فرياد بر آورم.
تنم گر بسوزى
به تير آن بدوزى
کجا
کى توانى
ز قلبم ربايى
تو عشق ميان من و ميهن من
اگر در طول حياتم و حتى 23سال زندان بودنم، نتوانستم وظيفهام را در قبال خدا، مردم و ميهنم انجام دهم شايد اعدامم در بيدارى مردمم موثر باشد.
خطاب به مردم و ميهنم، باز هم فرياد مىزنم:
«در راه تو کى ارزشى دارد اين جان ما
پاينده باد خاک ايران ما»
۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه
تهران – ۳۰ ارديبهشت شعارنويسي درجنوب تهران
تهران – ۳۰ ارديبهشت – فراخواندن مردم جنوب تهران به قيام خرداد توسط جوانان فعال اين مناطق ادامه دارد.
منطقه نازى آباد و هزاردستگاه، خيابانهاى مشهدى، احدى، سامانى و فرعيهاى آن و پارک ۲۲ بهمن، شاهد توزيع صدها تراکت و ديوارنويسى در فراخوان به قيام خرداد بود. در مقابل درب خروجى پارک ۲۲بهمن شعار «خرداد ماه رزمه خامنهاى ميلرزه – ۲۰ تا ۳۰ خرداد يادت نره» توجه همگان را جلب کرده بود. علاوه بر اين تراکتهايى با مضمون «ايرانى غيرتمند ۲۰ تا ۳۰ خرداد روز آزادى ملت ايران و سرنگونى رژيم جنايتکار خامنهاى است. بپاخيزيد! مىتوان و بايد ديکتاتور را سرنگون کرد» مورد توجه و حمايت ساکنان محلى قرار گرفت.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه
هر چه بيشتر بکشند/بر عزمشان مي افزايد
هر چه بيشتر بکشند، ممکن است از تعداد معترضين بکاهد ولي بر عزمشان مي افزايد
سايت مادران عزادار
سهشنبه ۱۸ مهٔ ۲۰۱۰
يک شنبه ساعت پنج بعدازظهر بود. از خواب بيدار شده بودم و دخترم منصوره برايم چاي آماده کرده بود و مي خواستيم دو تايي ساعتي با هم بنشينيم و گپ بزنيم. تلويزيون راروشن کرد و يکي از کانال هاي خبري را گرفت. عکس پنج نفر از زندانيان سياسي را نشان مي دادند و پايين عکس ها نوشته هايي رد مي شد. "شيرين علم هولي، فرزاد کمانگر، مهدي اسلاميان، فرهاد وکيلي و علي حيدريان اعدام شدند". به همين سادگي! دخترم يک باره به جاي خود ميخکوب شد و ديگر به حرف هاي من توجهي نمي کرد. گفتم چه شده است؟ با حالتي آشفته گفت: مامان جان کمي صبر کنيد ببينم جريان چيست. او که نوشته هاي زير تصاوير را تعقيب مي کرد، به کلمه آخر" اعدام شدند" که رسيد به ناگاه از جايش بلند شد و دستهايش را بر چهره کشيد و فرياد زد " اي داد اعدامشان کردند ". وقتي جريان را برايم گفت، دو دستم را محکم به پايم کوييدم و سرم را بالا گرفتم. دلم مي خواست فرياد بزنم، فريادي آنقدر بلند که همه مردم دنيا بشنوند.خدايا تا به کي کشتار، تا به کي اعدام؟! و ....
يک دختر با چهار پسر، واي چه شباهتي. آنها مرا ياد دختر و چهار پسرم زهرا، محمود، محمدرضا، محسن و محمدعلي انداختند که در دهه 60 کشته شده بودند. دخترم داستان فرزاد را برايم گفت و برخي نامه هايش را برايم خواند. او معلم بود و قيافه معصومي داشت. او مرا به ياد پسرم محمود انداخت. همو که در روستاهاي خراسان درس مي داد. شيرين مرا به ياد دختر نازنين ام زهرا انداخت، همو که در جنوب شهر مشهد تدريس مي کرد. من و دخترم منصوره هيچ کدام آنها را نمي شناختيم ولي همه به نظرمان آشنا مي آمدند. پرسيدم جرمشان چه بود، دخترم گفت: درست نمي دانم " مي گويند برخي در عمليات بمب گذاري مشارکت داشته اند" يکي از آنها معلم بود و نامه هاي بسيار زيبايي از زندان مي نوشت. ديگري دختر کردي است که ظاهراً براي فرار از ازدواج ناخواسته به کردستان عراق فرار کرده و ... ديگري به خاطر کمک مالي دويست هزار توماني به برادرش که همين اواخر اعدام شده به مرگ محکوم شده است و ديگران به جرم هايي مشابه. داشتم ديوانه مي شدم، هر چند خوب مي دانستم که جرم تراشيدن و به ناحق کشتن انسان ها در اين کشور بلازده چيزي معمول است، مگر فرزندان ما را به چه جرمي کشتند، چند نفرشان آدم کشته بودند؟ چند نفرشان در عمليات تروريستي شرکت کرده بودند؟ چند نفرشان در زندان مسلح شده بودند که حکم زنداني و يا آزادي آنها به اعدام تبديل شد؟
مادران و خانواده هاي جان باختگان شيرين، فرزاد، مهدي، فرهاد، علي و ...
ما درد شما و ساير مادران و خانواده هايي که در طي اين سال ها عزيزانشان را از دست داده اند به خوبي حس مي کنيم. ما را در غم خود شريک بدانيد. اطمينان داشته باشيد که با کشتن انسان ها، بخصوص انسان هاي در بند و بي دفاع، نمي توانند صداي مردم را خفه کنند و هر چه بيشتر بکشند مردم در راهشان مصمم تر مي شوند، ممکن است تعدادشان کم شود ولي بر عزمشان افزوده مي شود. مطمئن باشيد که ماه پشت ابر پنهان نمي ماند و بايستي روزي پاسخ گو باشند و آن روز دور نيست.
"خبر کوتاه بود اعدام شان کردند!
خروش دخترک برخاست
لبش لرزيد
دو چشم خستهاش از اشک پر شد
گريه را سر داد
و من با کوششي پر درد
اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند؟
ميپرسد ز من، با چشم اشکآلود
عزيزم، دخترم
آنجا شگفتانگيز دنياييست
دروغ و دشمني فرمانروايي ميکند آنجا
طلا، اين کيمياي خون انسانها
خدايي ميکند آنجا
شگفتانگيز دنياييست
که همچون قرنهاي دور
هنوز از ننگ آزار سياهان، دامن آلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهاي پوچ و بيهودهست
در آنجا رهزني، آدمکشي، خون ريزي آزادست
و دست و پاي آزادي در زنجير
عزيزم، دخترم
آنان براي دشمني با من
براي دشمني با تو
براي دشمني با راستي اعدام شان کردند
و هنگامي که ياران
با سرود زندگي بر لب
به سوي مرگ ميرفتند
اميد آشنا ميزد چو گل در چشمشان لبخند
به شوق زندگي، آواز ميخواندند
و تا پايان به راه روشن خود با وفا ماندند
عزيزم
پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخيز
تو در من زندهاي، من در تو
ما هرگز نميميريم
من و تو با هزارانِ دگر
اين راه را دنبال ميگيريم
از آن ماست پيروزي
از آن ماست فردا
با همه شادي و بهروزي
عزيزم
کار دنيا رو به آباديست
و هر لاله که از خون شهيدان ميدمد امروز
نويد روز آزاديست." هوشنگ ابتهاج(ه ا سايه)
به اميد روزي که انسان ها براي بيان عقايد خود به بند کشيده نشوند و مجازات اعدام از صحنه روزگار حذف گردد.
مادر بهکيش(مادري که داغ بنج فرزند و داماد را کشيده است)/ منصوره بهکيش
کردستان يکي ديگر از فرزندان دليرش را فداي راه آزادي نمود
فعالين حقوق بشر ودمكراسي
کردستان يکي ديگر از فرزندان دليرش را فداي راه آزادي نمود
بنابه گزارشات رسيده به "فعالين حقوق بشر و دمکراسي در ايران"زنداني سياسي ظاهر مصطفي پس از تحمل 18 سال زندان و ناراحتي حاد جسمي که راه رفتن را براي او سخت مي کرد بطرز مشکوکي جان خود را فداي راه آزادي کرد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسي در ايران
اعتصاب يک زنداني کرد محکوم به اعدام در مهاباد
پيك ايران
اعتصاب يک زنداني کرد محکوم به اعدام در مهاباد
آژانس خبري موکريان : يک زنداني کرد محکوم به اعدام در زندان مهاباد به نام حبيب ا... گلپري پور از روز چهارشنبه 22 ارديبهشت ماه جاري ،دست به اعتصاب غذا زده است .
به گفته خانواده اين زنداني اعتصاب گل پري پور در اعتراض به صدور حکم اعدام و نيز محدوديتهاي اعمال شده در قبال وي در زندان مي باشد.
شايان ذکر است وکيل اين زنداني پيشتر در گقتگويي با آژانس خبري موکريان اعلام کرده بود که موکلش حبيب ا... گلپري پور ،به اتهام محاربه از طريق فعاليت تبليغي و عضويت در يک حزب مخالف نظام به استناد ماده 186 و 190 قانون مجازات اسلامي از سوي دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده است.